فرهنگ امروز/ غلامرضا امامی:
فرانکفورت، شهر برجهای بلند است و بانکهای بزرگ. اما شهرتش به بزرگترین نمایشگاه کتاب جهان است که سالهاست در زادگاه «گوته» برگزار میشود. شهری که در آن طبیعت و صنعت دوشادوش هم جا گرفتهاند و بههم آمیختهاند. گوته، یکی از چهار رکن جاودانه ادب اروپاست و سه دیگر، دانته ایتالیایی، هومر یونانی و شکسپیر انگلیسی است.
اما برای ما ایرانیان «گوته» چهرهای ماندگار دارد، چراکه وی شیفته حافظ بود، «دیوان شرقی» را به وی پیشکش کرد و گفت: «ای حافظ آرزوی من آن است که مریدی از مریدان تو باشم».
وی فارسی و عربی آموخت، با قرآن آشنایی داشت و هماکنون هم در خانه او دیوانی خطی از حافظ در پشت شیشهای رخ مینماید و دل میرباید. در میانه شهر، رود «ماین» به آرامی به سوی «راین» میخرامد. نسیم خوش و خنک خزان میوزد و درختان با رنگهای حنایی، طلایی و قهوهای تصویرهایی جالب و جذاب میآفرینند.
امسال شصتونهمین سال نمایشگاه کتاب فرانکفورت بود. میهمان ویژه «فرانسه» بود و «آنگلا مرکل» میزبان امانوئل مکرون. «مکرون» در سخنرانی خویش، چندگونگی فرهنگها را ثروتی دانست. مرکل از آزادی بیان و اندیشه سخن راند و نویسندگان را پلی از آگاهی خواند. سنت برگزاری نمایشگاه کتاب در فرانکفورت به بیش از ٤٠٠ سال پیش بازمیگردد و نخستین فهرست بهجایمانده به سال ١٥٦٤ نشر یافته است.
اما در دوران نازیها نمایشگاه تعطیل شد و در شهرها جشن کتابسوزان و بگیروببند به راه افتاد. پس از جنگ به سال ١٩٤٩ نمایشگاه کتاب فرانکفورت جانی تازه یافت و از خاکستر جنگ چون ققنوسی پر گشود، همزمان با آغاز نمایشگاه از سال ١٩٥٠ جایزه صلح ناشران آلمانی بر اهمیت و ارج این میعادگاه افزود. این جایزه تاکنون به این برگزیدگان پیشکش شده است.
هرمان هسه که بسیاری از آثارش با ترجمه رسا و روان رضا نجفی، مترجم فرهیخته مقیم آلمان به فارسی نشر یافته است و از آن پس به نویسندگان زیر: کارل یاسپرس، کالا کوفسکی، اکتاویو پاز، اورهان پاموک.
به سال ٢٠١٥، دو سال پیش، جایزه صلح به یک ایرانیتبار تعلق گرفت. محمدنوید کرمانی که پدر و مادرش در پی کودتای ننگین علیه حکومت ملی زندهیاد دکتر محمد مصدق از اصفهان به آلمان رفتند، از آنجا که مهری عمیق به زندهیاد مهندس بازرگان داشتند، میزبان وی در سفرهایش به آلمان بودند. کرمانی دلبسته، اصفهان این شهر زیبای رؤیایی و این مهر در آثارش چهره مینماید.
«محمدنوید کرمانی» به سال ١٩٦٧ در شهر «زیگن» زاده و بالیده شد. از ١٥سالگی به نوشتن در روزنامههای ملی و محلی پرداخت. تحصیل در رشتههای شرقشناسی، فلسفه و تئاتر را در کلن و قاهره پی گرفت. نوشتههای وی در روزنامههای شهره آلمان و کتابهای وی خوانندگان و هواخواهان فراوان یافت.
دیدار تاریخی وی با آیتالله سیستانی در نجف و اندیشههای عمیق وی بازتابی جهانی داشت.
بخت خوش همسخنی و گفتوگو با وی در آلمان سبب شد که به آگاهی ایرانیان فرهیخته و فرزانه برسانم با رخصت وی شاهکارش، کتاب زیبا و عمیقش «خدا زیباست» بهزودی از سوی انتشارات قلم ترجمه شده و رویاروی دل و دیده دوستدارانش جای خواهد گرفت.
چندیپیش نام وی در میان کاندیداهای ریاستجمهوری آلمان از سوی حزب سبزها به میان آمد.
محمدنوید کرمانی در مراسم دریافت این جایزه که در کلیسای پاولوس فرانکفورت برگزار شد، سخنرانی تاریخی پرشوری ایراد کرد. در این سخنرانی چند بار تا آستانه گریستن احساساتی شد. رسانههای آلمانی سخنرانی وی را «یک سخنرانی بینظیر و تحرکبخش» نامیدند. وی در این سخنرانی ماندنی گفت: «انسان بهرغم همه تردیدها، هرگز نباید اسلام و داعش را برابر بداند. هنگامیکه به نام اسلام، عملیات تروریستی انجام میشود، زنان سنگسار میشوند، بچههای مدرسه قتل عام میشوند، وبلاگنویسها ربوده میشوند، در نوک جبهه این خود مسلمانان هستند که باید علیه دولت اسلامی «داعش» به پا خیزند. این جنگ اسلام علیه غرب نیست، بلکه اسلام بیشتر جنگی علیه خویش را به پیش میبرد».
او در سخنرانی پرشور و هیجانش به دفاع از مهاجران و پناهندگان بیپناه پرداخت و به چهرههای استخوانی آنان اشاره کرد و خواست جهان میان اسلام و مسلمانان و بنیادگرایان تفاوت و تمایز بگذارد.
در پایان سخنرانی از حاضران خواست برایش کف نزنند بلکه برای قربانیان جنگ و خشونت و تروری که به نام اسلام رخ میدهد، دعا کنند.
او از کسانی که به دعا اعتقاد ندارند نیز خواست در دل خود رهایی و نجات این قربانیان را آرزو کنند، زیرا او معتقد است میان دعا و آرزو، تفاوتی نیست.
انبوه جمعیت به پا خاستند، در سکوتی مطلق دعا و آرزو کردند اما نتوانستند از ابراز احساسات خودداری کنند و مدتی دراز برای او به شور و شوق کف زدند.
امسال جایزه صلح ناشران آلمانی به «مارگارت اتوود»، نویسنده ٧٧ساله کانادایی به سبب دادگری و دادخواهی، تسامح و تساهل، رواداری و انسانگرایی در آثار و کتابهایش به وی پیشکش شد.
سهشنبه دهم اکتبر از رم به فرانکفورت رفتم. در هواپیما در کنارم مردی بود که کتاب میخواند، از من پرسید کجایی هستم؟ گفتم ایرانی. ایران را با کیارستمی و فیلمهایش میشناخت و با اعجاب و احترام از فیلمهایش یاد کرد. منتقد شهیر سینمایی بود. اهل لهستان. وقتی دانست سالها همکار و همراه وی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودهام، بیشتر او پرسشگر بود و من پاسخگو... . از جهان بیمرز فرهنگ و هنر سخن میگفتیم و از نقش هنرمندان و ادیبان در ویرانی دیوارها و ساختن پلها گپ میزدیم. ازآنجاکه وی هممیهن پاپ پاک لهستانی، پاپ ژان پل دوم بود و مسیحیای معتقد، حالواحوال اهل کتاب را پرسید. گفتم در کشور ما کلیسا، کنیسه، معبد و مسجد در کنار هم جا دارند و در آبادان دیوار مسجد و کلیسا یکی است... .
باری عصر سهشنبه به نمایشگاه رسیدم. در آستانه درِ ورودی کارت مطبوعاتیام حاضر بود. گفتنی است که به محبت مدیر گرامی «شرق» هر سال مسئول مطبوعاتی ارشاد کارتی فراهم میکرد؛ اما امسال با لیتولعلها و امروز و فرداکردنها از صدور این کارت خودداری کرد! اما چه غم که مسئولان نمایشگاه کتاب فرانکفورت با آغوشی باز و چهرهای گشاده به صدور این کارت اقدام کردند....! نهتنها برای من، که برای بیش از ١٠ هزار نویسنده از سراسر جهان.
به سالن ایران رفتم که با رنگ فیروزهای خوش میدرخشید. «مروارید» از من خواسته بود که در ایام نمایشگاه کار غرفهاش را سامان دهم و چنین کردم.
- چهارشنبه، یازدهم اکتبر، نمایشگاه آغاز به کار کرد، شصتونهمین نمایشگاه، با شرکت بیش از ١١٠ کشور و هفت هزار ناشر. شب تلویزیون آلمان گفت که امسال ایران با دستهایی پر به نمایشگاه آمده است.
در غرفه ایران نزدیک به ٣٠ ناشر حضور داشتند، مدیر نمایشگاه ایران جناب مسعود شهرامنیا همراه دو بال و دو همکارش آقایان شاکری و عموشاهی به جد و جهد در کار بودند. محمود آموزگار، ریاست اتحادیه ناشران به گشایش گرهها میپرداخت. در این نمایشگاه آژانسهای ادبی نقشی بسزا دارند، آنان پلی هستند برای ناشران ایران و جهان. دراینمیان نقش بارز و ارجمند بانو لیلی حائرییزدی که سالهاست به شور و شوق در کار نشر آثار ایرانی به دیگر زبانها و دیگر زبانها به ایرانی است، ستودنی است. در غرفه کودکان و کتابهای کودکان که به کوشش انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و بانو رؤیا مکتبی، نویسنده و پژوهشگر ایرانی مقیم آلمان، برپا شده بود، دیدار با نویسندگان ایرانی مغتنم بود، محمود برآبادی، محمدرضا شمس و دکتر بابک صابری گرامی. روزی هم توفیق دیدار با دوست دیرین مصطفی رحماندوست دست داد. در غرفه ایران نشستهای فراوان بود؛ اما من توفیق یافتم که در سه نشست شرکت کنم. نشستی در معرفی بانوان نویسنده ایرانی، نسیم مرعشی که با کتاب زیبایش «پاییز فصل آخر سال است» و ترجمه آن به دقت و همت پریسا نظری به ایتالیایی خوش درخشیده و بانو الهام فلاح برنده جایزه پروین اعتصامی و ضحی کاظمی، داستاننویس جوان پرتوان... .
در این نشستها از من هم خواستند که قصهای بخوانم، بخشی از قصه «پرنده و دیوار» را خواندم که اشاراتی بود به دیوار برلین و قطعهای از «راز قلعه را».
درخشش بانوان ایرانی تنها در نمایشگاه نبود. «فریبا وفی» امسال جایزه پرمخاطبترین نویسنده غیرآلمانی را برده بود. بنیاد ادبی «لیت پروم» این جایزه را به خاطر رمان «ترلان» در مراسمی باشکوه به او اهدا کرد. نشست دیگری در غرفه ایران برپا بود. به نشست کتابخانه بینالمللی مونیخ اشاره میکنم؛ کتابخانهای که سالهاست در اندیشه همدلی و همکاری کودکان و نوجوانان جهان است. گنجینهای عظیم از بهترین کتابهای کودکان و نوجوانان دنیا به زبانهای گوناگون فراهم آورده است.
آقای «وبر»، مدیر این کتابخانه و بانو رؤیا مکتبی به شرح کوششهای این بنیاد جهانی پرداختند. بنیادی که فروتنانه و بیادعا، کارها میکند کارستان.
در روز ملی ایران فرصتی بود که به نقش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در گسترش کتاب و کتابخوانی بپردازم. در آنجا گفتم: «ما همه فرزندان کانونیم، از کلانتری و کیارستمی تا احمدرضا احمدی و فرشید متقالی، از مربیان جوان آن روزهای کانون و هنرمندان نامی امروز ایران، علیزاده و درخشانی و محمدعلی بنیاسدی...». کانون نقشی یگانه در جهان دارد. از آغاز تأسیس تاکنون بیش از سه هزار عنوان کتاب تولید کرده با رقم و شمارگانی شگفت بیش از ٨٢ میلیون نسخه. مراکز ثابت کتابخانههای کانون اکنون به ٧٩٠ مرکز میرسد و در هر مرکز ٤٠ نوع فعالیت فرهنگی صورت میگیرد. مراکز فراگیری برای کودکان نابینا، ناشنوا، کمبینا و کمشنوا تأسیس شده. بیش از ٤٠ مرکز... .
تعداد مراکز سیار شهری و روستایی به ١٧٠ مرکز میرسد و تعداد کتابخانههای پستی بالغ بر ٥٦ مرکز است.
هماکنون تعداد اعضای ثابت مراکز فرهنگی ٤٣٥ هزارو ٢٨٧ نفر هستند.
گفتم که در هر شهر و روستای ایران مرغک کانون میخواند و اکنون پرواز این مرغک جهانی شده و کتابهایش به بسیاری از زبانها نشر یافته است.
کانون از بدو تأسیس به «کپیرایت» متعهد بود و حقوق معنوی و مادی ناشران و پدیدآورندگان آثار را میپرداخت و اکنون نیز ناشران دیگر کشورها با شور و شوق به خرید حقوق کتابهای کانون اقدام میکنند. در غرفه کانون حضور دو بانوی گرامی ایرانی، بانوان ارکانی و رامین و همکار گرامیشان بهزاد چهارباشیان مشتاقان را با مهربانی رهنمون بود.
سه روز اول نمایشگاه ویژه اهل نشر بود. ناشران، ویراستاران، نویسندگان و مترجمان.
دو روز آخر درها به روی عموم گشوده بود، بلیت نمایشگاه ٧٠ یورو بود؛ اما دانشآموزان معاف بودند و در دو روز آخر با لباسهایی رنگین و صورتکهایی شبیه قهرمانان قصهها، نمایشگاه را به شادی و زیبایی بیشتر میآراستند. در روز ملی ایران، از حاضران با غذاهای لذیذ ایرانی پذیرایی شد.
در روزهای دیگر هم چای خوشطعم ایرانی، چای ترش و شیرین، نقل و قهوه و کلوچه به راه بود... هنوز چهره مهربان و خندان حسین نجفی را به یاد دارم که با مهربانی و گشادهرویی میهمانان ایرانی و آلمانی را پذیرایی میکرد.
همواره جناب موجانی با گشادهرویی و فرزانگی اهل قلم را یاری میرساند و به کوششهایی ممتاز و فرهنگساز در آلمان میپردازد.
در این فرصت ممتاز تا آنجا که توانستم، به غرفهها سر زدم.
آقایان عسکری و متولی، مدیران کوشای «هوپا» را دیدم که در کار کتابهای کودکان و نوجوانان بودند. قراری در غرفه ناشران ایتالیایی آثار جانی روداری، نویسنده نامی ایتالیایی داشتیم برای نشر آثار وی و ایتالو کالوینو و عقد قرارداد.... .
چه نیک است و فرخنده که هویا مانند کانون متعهد به کپیرایت است. از یاد نمیبرم که ناشر شاهکار اومبرتو اکو و کتاب یگانهاش «سه قصه» که به وسیله چکه نشر یافت و با استقبال فراوان هممیهنانمان روبهرو شد، چه مهربانانه شرایط ما را پذیرفت، فیلمها و فایلهای رنگی را فرستاد و به اندک بهایی رخصت و رضایت داد.
همراه جناب عسکری به «گالیمار» ناشر شهیر فرانسوی رفتیم، چند قرارداد امضا شد و چند شاهکار نویسندگان بزرگ برای کودکان و نوجوانان پیگیری شد. در غرفه فرانسه، دو چهره تصاویر و آثارشان به چشم میخورد که کتابهایشان پرفروش بود و هر دو نام یاسمین داشتند.
«یاسمینا رضا»، بانویی از تبار ایرانی، نویسنده، نمایشنامهنویس، رماننویس و فیلمنامهنویس زاده پاریس و موفقترین نمایشنامهنویس دهه آخر قرن بیستم فرانسه.
«یاسمینا خضرا» زاده الجزایر و بالنده در فرانسه. رماننویس شهره و برنده جوایز بیشمار جهانی.
به غرفه روسیه هم سری زدم. تصاویر چخوف، پوشکین، گوگول، داستایوفسکی و تورگنیف همراه با آثارشان در کنار نویسندگانی بنام بود که در روزگار استالین زندانی و نابود شدند، نویسندگانی مانند اخماتو وا، توستا یوا، بولگا کف، پاسترناک... .
به یاد شعر حافظ افتادم:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
آلمان هم که میزبان بود. هرچند که آلمانیها با کتاب و کتابخوانی آشنایند. در گوشهوکنار شهرها مانند دیوار مهربانی ما، قفسههایی ساختهاند پر از کتاب، هرکه میتواند کتاب بگذارد و هرکس میخواهد کتابی به رایگان ببرد و بخواند؛ اما نمایشگاه کتاب فرصتی بود برای دلدادگان کتاب، در غرفه ناشران آلمانی صفهایی طولانی و بیشمار دیدم که ساعتها دوستداران کتاب در انتظار بودند تا نویسنده محبوبشان کتاب را به یادگار برایشان امضا کند.
این گزارش را به پایان میبرم، به امید شرکت باشکوهتر کشور ما در هفتادمین نمایشگاه کتاب فرانکفورت در آلمان که سال آینده برگزار میشود. امسال بیش از ٢٥٠ هزار نفر از سراسر جهان و آلمان به بازدید این نمایشگاه آمده بودند.
به امید آنکه جهانیان دریابند ما نیز مردمی هستیم جویای آگاهی و دلبسته آزادی، ما نیز مردمی هستیم که حرفی داریم برای گفتن و راهی برای پیمودن.
روزنامه شرق
نظر شما